در دل غار تاریک و عمیقی، جایی که نور آفتاب هیچگاه نمیرسد و سایهها به آرامی در اتاقهای پر از راز و رمز حرکت میکنند، یک داستان آغاز میشود. این داستان در دورانی بود که جادوگران هنوز قدرتمندترین وجودها در دنیای زمین بودند.
در یک شب تاریک و بادگیر، در روستایی دور افتاده، یک پسربچه به نام آلن زندگی میکرد. آلن پسر جوانی با هوشی بیکران بود، اما در عین حال با اندکی ترس و وحشت نسبت به جادوگرانی که افسانههای ترسناکی درباره آنها گفته میشد، روبرو بود.
آلن از رویایی که هر شب به او آمده و در آن به قلعهای مهیب وارد میشده و با جادوگری قدرتمند به نام مالورکونر مواجه میشود، میترسید. اما همچنان، کنجکاوی او بیشتر از هرچیز دیگری بود.
یک روز، آلن تصمیم گرفت که به دنبال پاسخ به پرسشهایش بگردد. او تصمیم گرفت تمام شجاعت خود را جمع کند و به دنبال معنای واقعی آن رویا بگردد. او از روستایش خارج شد و سفری ماجراجویانه به دنبال پیدا کردن قلعه مالورکونر آغاز کرد.
از آنجا که روایت این داستان زمان زیادی میگیرد، بهتر است در اینجا داستان را به اتمام برسانم. امیدوارم که این آغاز یک داستان جذاب برای شما بوده باشد و شما بخواهید بیشتر بخوانید.
10 پاسخ
Hi, this is a comment.
To get started with moderating, editing, and deleting comments, please visit the Comments screen in the dashboard.
Commenter avatars come from Gravatar.
خیلی خوب و آموزنده بود. متشکرم.
این مقاله خیلی به من کمک کرد.
خیلی جالب و آموزنده بود. سپاس.
مطلبی که نوشتید خیلی جذاب و مفید بود.
این مطلب رو خیلی دوست داشتم.
این مقاله خیلی جذاب بود.
این سایت برای یادگیری عالیه.
اطلاعات این سایت خیلی کامل و کاربردی هستند.
این مقاله خیلی جالب بود.